به ناخنهای از ته جویده شدهاش لاک بنفش اکلیلی زده بود و با احتیاط فوتش میکرد که سریعتر خشک شود و بتواند دراز بکشد و سعی کند بخوابد. یک چیزی در مورد چیزهای اکلیلی وجود داشت که خوشحالش میکرد، انگار این برق برق زدنشان چشمک زدن ستارههاست در یک کهکشان- یک چیزی هم در مورد کلمهی کهکشان وجود داشت که خوشحالش میکرد- صدای باران میآمد و هیچ صدای دیگری به جز صدای فوت کردنش و صدای دور تلویزیون شنیده نمیشد. روی زمین نشسته بود چون روی میز و تخت و صندلیش پر از آت و آشغال بود و گذشته از آن، روی زمین تسلط بیشتری روی لاک زدن داشت. گرچه به تازگی یاد گرفته بود به دستهایش افتخار کند -چون گذشته از اینکه قدرت زیادی نداشتند و خیلی وقتها در هیچ بطریای را نمیتوانستند باز کنند و تقریبا در تمامی مچ انداختنها بازنده میشدند اما ظاهراً بسیاری از چیزهایی که خوشحالش میکردند فقط از دستهایش و ارتباطشان با مغزش برمیآمدند و درحالی که ظاهرا تمامی دیگر اجزای بدنش علیهش عصیان کرده بودند فقط دستهایش بودند که با وجود همهی بریدگیهای عمدی و غیر عمدی و جای چسبها و یخزدگیها و سوختگیها و غیره هنوز میتوانستند خوشحالش کنند -چون یک چیزی در مورد کلمهی hand-made وجود داشت که خوشحالش میکرد-- چیزی در مورد آنها وجود داشت که حالش را بهم میزد، در کارنامهی آمادگیش یک مورد تیک خورده بود و کامل به یاد میآورد که مربی آمادگی به مادر میگفت همه چیزش خوبه فقط سعی کنین این عادتو از سرش بندازین و مادر که در تمام راه داشت از مضرات ناخن جویدن و کثیفی و میکروبی که زیر ناخن جمع میشود و غیره برایش سخنرانی میکرد. بعد هم که رفت برای او دو عروسک پلاستیکی خرید،عروسک دخترک ارغوانیپوش- به نام پارمیدا برای کارنامه مدرسهش بود و عروسک هیبرید ستاره - انسان که طبیعتا ستاره نام گرفت برای کارنامه کلاس زبانش، که به یاد میآورد چقدر ناراحت بود که صد از صد نگرفته بود و این هم به خاطر بیانصافی محض طراح سوالات بود، در حالی که او هنوز نمیتوانست ساعت بخواند چند سوال طرح شده بود که باید به انگلیسی ساعت میخواند بگذریم که هنوز هم نمیتوانست درست ساعت بخواند. و ساعت دیجیتالی موبایل را ترجیح میداد. الان هم گیج شده بود که چگونه از لاک اکلیلی بنفش رسید به ساعت دیجیتالی و سعی میکرد فکرش را بازردیابی کند و یک چیزی در مورد بازردیابی کردن افکارش وجود داشت که خوشحالش میکرد.
و اینکه چه سریست که وقتی از زبان سوم شخص راجع به خودت مینویسی به زعم خودت کمتر از نوشتن از زبان اول شخص راجع به خودت تخمیست؟
۱ نظر:
شاید یه کم بی ریط باشه ولی اگه یه چیزی راجع به دستات هست که خوشحالت میکنه، اینو ببین :)
https://www.youtube.com/watch?v=uk_yKYhBjKA
ارسال یک نظر