‏نمایش پست‌ها با برچسب ابرچسناله. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ابرچسناله. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

عجب وضعیتی شده

آقا واقعاً وضعیت کسشری شده، واقعاً واقعاً، بیش از دو ساعته که، هر ۱۵ ۱۶ نوشته‌ی درفت بلاگرمو باز می‌کنم، چند خط از قبل نوشته‌شده رو می‌خونم، مانند یک آدم عنِ واقعی با خودم حال می‌کنم و مغزم پر ایده می‌شه، بعد یکی صدام می‌کنه، یا تصمیم می‌گیرم آهنگو عوض کنم یا تکستی می‌آد پوووف! همه چی پودر می‌شه، در نهایت یکی دو خط اضافه می‌کنم بهشون و سیو می‌کنم و مثل یک اینسکیور لیتل بیچ واقعی از خودم بدم می‌آد- درست مثل وقتی که یه حرفیو مدت‌ها تو دلت نگه داشتی که با کلمات درس حسابی بگیشون، به محض اینکه به زبون می‌آری پشیمون می‌شی و حتی بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتی می‌رینی و حتی بیشتر از قبل دلت می‌خواد نیست و نابود بشی (همانطور که از شروع نوشتن این پست ده بار اصابم انقدر خورد شده که بستمش و بعد اصابم انقدر خورد شد که دوباره بازش کردم)- بعد همین وضعیت نوشتن باعث می‌شه تو یه چرخه‌ی واقعی نفرت و علاقه بیفتی هی از این بپری به اون و از اون بپری به این و باز از اول، مختص به نوشتنم نیستا، هر لحظه‌ای که هرکاری می‌کنی همین فکرو می‌کنی، وقتی می‌گم هرکاری یعنی هرکاری، برای مثال صبح که می‌خوای آماده شی بری دانشگاه، اول یه لباس می‌پوشی، بعد درش می‌آری، دوباره می‌پوشیش، وقتی برای مثال می‌خوای بری سر قرار که واقعاً پدرت در می‌آد، یه ساعت کرم می‌زنی، سایه می‌زنی، مداد چشم می‌زنی، اون رژ قرمزه رو که در اصل از خواهرت دزدیدی و واقعا خوشگل موشگل می‌کنه انسان رو می‌زنی، بعد فکر می‌کنی شبیه عروسای دهاتی شدی و همه رو پاک می‌کنی، بعد می‌ری دسشویی که مسواک بزنی می‌بینی شبیه مرده‌ها شدی، بعد دوباره می‌ری کمتر از قبل یخده آرایش می‌کنی، بعد که داری می‌ری بیرون تو آینه‌ی آسانسور پاک می‌کنی -"اه بازم یادم دستمال وردارم، خدا رو شکر که آستین دارم و رنگش تیره‌ست"- یعنی بدین صورت می‌شه که برخلاف قبل هر روز دیر می‌رسی و تو کل راه تو آینه‌ی تاکسی به خودت و قیافه‌ت نیگا می‌کنی و به اونا و اولین کلماتی که می‌خوای بگی و متن و لحن تکستات و سرتاپات فحش می‌دی -نه اینکه فکر کنین خدای نکرده با ازین در و دافایی هستیم که فقط به فکر قر و فرمونیما، آراسته بودن بخشی از دین ماست دوستان عزیز- می‌گیرین چی می‌گم؟ اینسکیور بودن دقیقاً این شکلیه، حالا هی برین مسخره کنین این و اونو، هی برینین به اعتماد به نفسشون، هی پدر مردمو دربیارین، برین دیگه. 
چی می‌خواستم بگم؟ هان، بحث انتقاد و نظر مردمم -هر نظری- در این داستان واقعاً جای تامل داره، اولاً که ناراحت می‌شین و مثل اینسکیور لیتل بیچای واقعی بغضتون می‌گیره، جدی می‌گما، بغضتون می‌گیره، بعد بستگی داره تو چه موقعیتی باشین، اگه مثلا بتونین پرخاش می‌کنین، اگه اعصابتون سرجاش باشه لبخند می‌زنین و به یاد می‌سپرین و نگه می‌دارین واسه قبل خواب، اگه رم بتونین با یه انتقاد شوخی‌طور اطمینان پیدا می‌کنین که تنها کسی نیستید که شب فکر واسه کردن داره (هار هار هار).
همه‌ی اینا باعث می‌شه همه به شما به چشم آدمای گه بداخلاقی نیگا کنن که با هر حرفی از کوره در می‌ره و کینه‌ای و ایناست، درحالی که شما فقط یک آدم ضعیف و ترسو هستید.
خلاصه‌ی مطلب اینکه، ما آدم گهِ بداخلاقی نیستیم، خسته‌ایم.

پ.ن. دور ور ندارین حالا، برا جذابیت بیشتر اغراق مغراق کردم.
پ.ن. ۲. این "خسته‌" جمله‌ی آخر متن اصلی به باقی متن نمی‌خونه، منم می فهمم، ولی واقعاً سنگینه برام بیام بگم ضعیف و ترسوئم و ازونجایی که همیشه خسته‌م دروغ هم نگفتم. 
پ.ن.۳. بچه‌ی همسایه بالایی از ساعت ۹ شب داره بالای اتاقم داره می‌دوئه و واقعاً واقعاً دلم می‌خواد پاهاشو بشکونم که البته واقعاً بی‌ربطه.

۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

آی هیت دِ گرواند، بنگ بنگ

خب، صفحه‌ی خالی، "فور یوِ مای دایینگ براید" (۱)پخش شونده در پس‌زمینه، دردِ مبهمِ گیج‌کننده جایِ موی روی سرم که تازه کندم، فین فینِ دماغ و بالا کشیدنش، آهنگ عوض می‌شود، کسی تکست می دهد، سرگیجه می‌گیرم، لال می‌شوم، چشمانم سوراخ می‌شود، زانویم کنده می‌شود، دست‌هایم یخ می‌کند، کتاب ورق می‌خورد و کسی باز تکست می‌فرستد.
آهنگ عوض می‌شود، "کلیین اوت دیس پِلِیس".(۲)
صفحه‌ای که دیگر خالی نیست، همهمه همهمه همهمه
خودت خوب می‌دانی که هر چه بیشتر بخواهی فرار کنی، عمیق‌تر فرو می‌روی، تقلا نکن، دست و پا نزن، ساکت شو، لال شو، بمیر. اگر یادت رفته بیا تا یادت بیاورم، ازین خاطرات و این ماجراها هیچ راه فراری نداری، از من و زندانی که برایت ساختم هم گریزی نیست.
باید عادت کنی، باید تسلیم بشوی، با کشنده‌ترین سلاح‌ها توی درونِ خودت را می‌کشم و سرت را به غرامت به تختم می‌برم و موهایش را شانه می‌زنم، لب‌هایش را سرخ می‌کنم و پلک‌هایش را سیاه‌‌تر و زیباتر. 
بعدتر که خوب یاد گرفتی که تمام هستی‌ت متعلق به من است و هیچ راهِ فراری نداری، سرت را می‌چسبانم و به نرمی نوازش فرشته‌ها خوب می‌بوسمت.
زخم‌ها به زودی خوب می‌شوند، نگران نباش عزیزم.
من ناامیدت می‌کنم، رنجت می‌دهم، اگر می‌توانستم باز شروع کنم، میلیون‌ها مایل دورتر، خودم را نگه‌ می‌داشتم، راهی پیدا می‌کردم.(۳)

1. For you - My dying bride
2. Let's have a war - APC
3. Hurt- NIN