واکنش اولیهم لابد این است که تمام مدارک حضور کوتاهمدتم را از جای جای شهر پاک کنم.
مثلا یکروز اتاقم را مرتب و پاکسازی کنم. لباسها، لپتاپ و متعلقاتش، کتابها، پوسترها سیدیهای فیلم و موسیقی و عکسهایم را یکی یکی آتش بزنم، بعد گورم را از تمام شبکههای مجازی گم کنم، شناسنامهی مادرپدرم را دستکاری و اسمِ خودم را پاک کنم. بعد شناسنامه و کارتِ دانشجویی، کارتِ کتابخانه و دفترچهی بیمهم را از بین ببرم.
عکسهای دیجیتالی را از یاد نخواهم برد، سر میکشم به وسایلِ تمام آشنایان و هر اثری که از من وجود دارد را shift+del میکنم. پاک کردن اسم و شمارهتلفن از موبایلها و دفترچه تلفنها را فراموش نخواهم کرد.
تنهایشان بگذارم با یک مشت خاطرهی مبهم و بیمعنی و بیسوژه، بگذارم که صدایم را، خطوط چهرهام را وقتی که هیجانزده میشوم یا گریه میکنم و لبخندم را وقتی که خجالت میکشم یا خوشحالم و رنگ و حالت چشمانم را کاملا فراموش کنند.
آنقدر در جزیرهم میمانم تا همه در اینکه روزی همچین کسی را میشناختند شک کنند، انقدر مرزِ بین واقعیت و خیالشان گسترده شود تا جرات نکنند از من با یکدیگر حرف بزنن.
درست وقتی که با نبودن من خو گرفتند و توانستند بدونِ اهمیت دادن به وجود داشتن یا نداشتن من و بی آنکه فکرم آرامششان را مختل کند، زندگی کنند، برمیگردم تا نظمِ زندگیشان را بهم بزنم و ثابت کنم که دل بسته بودند به تصویرِ توی آینه و تمام اعتقادات و شیوههای زندگیشان ساخته شده بر دروغ و وهم است.
واکنش ثانویهم هم این است که به پایه توجه کن شیرین.
You've been fooled again.
۴ نظر:
و آنگاه است که تنها خاطره ها باقی می مانند، آثاری که هیچگاه پاک نخواهند شد، آثاری که از هر چیز دیگری قویترند، آثاری که موجب ترس اند...
حالا یه چیز جالب: من یه دقعه درباره پروسه ای شبیه به این خوندم، خیلی جالب بود واسم اون موقع!
ناشناس شماره 3
ناشناس 3 : من فکر می کنم خاطره ها هم بالاخره پاک میشن ، من فکر می کنم حضور یا عدم حضور ما تو این کیهان با این قدمت چندان مهم نیست ، چند میلیارد سال بشریت نبوده شاید چند میلیارد سال دیگه هم دیگه نباشه ، شاید جهان ما یکی از چند ملیارد جهان به وجود آمده و از بین رفته باشه ، مهم نیست به یاد میمونیم یا نه اصلا انگار هیچ چیز مهم نیست ، انگار زندگی فقط یه خواب خیلی خیلی کوتاهه
ناشناس قبلی: با بعضی جاهای حرفات موافق و با بعضی جاهاش مخالفم اینکه ما بگیم که حضور ما توی این جهان مهم نیست درسته اما نه از دید ما، بلکه از دید خود جهان! ما آدما حداقل توی دنیای خودمون مهمیم حتی زمانی که واسه ی خودمون مهم نباشیم. افکار و خاطره ها تا وقتی دنیای ما پا برجاست (یعنی تا وقتی که خودمون توی این دنیا هستیم با هر تعریفی که از بودن ارایه بدی!) زنده ان و تاثیر دارن. درمورد اینکه دنیا هم مثل یه خواب کوتاهه این حرف درسته، اما بعضا خواب ها (به معنای خود خواب) از اصل موضوع مهم ترن، نیستن؟!
ناشناس شماره 3
پ.ن: با کمال عذر خواهی از شیرین خانوم که اینجا رو به فروم تبدیل کردیم!
البته من منظورت رو از (( دید جهان )) نمی فهمم، به نظرم مساله دیدن یا فهمیدن یک مساله انسانیست ، هنوز هم معتقدم میشه لحظه ای بیرون از بشریت به خود بشریت نگریست و بی اهمیت بودن آن را فهمید( این امر به نظرم فقط از دید ما یا موجودات شعورمند دیگه امکان پذیره ) اما اینکه خود جهان شعور دارد یا می فهمد ؟ نمیدونم
پ.ن : من هم عذر خواهی میکنم اینجا رو تبدیل به محل بحث و گفتگو کردیم ، البته شاید این حسن نوشته شماست که امکان بحث رو فراهم کرده به هر حال اگر این گونه بحثها رو نمی پسندید از شما ادمین عزیز عذر خواهی می کنم
ارسال یک نظر