من یه مشکلی دارم، که تا یه حدی از دلخوری رو در خود ذخیره میکنم، تا یه حد مشخصی با یه مرز دقیقی، در تمام این مدت هم هیچ بروز خارجی ای دیده نمیشه.
حتی وقتی که مرز رد میشه، دلیل اصلی رو نمیگم چون ازش خجالت میکشم
با این حال فرد یا افراد دلخور کننده رو حذف میکنم
نه با بیرحمی و نه صریحا
یه جوری که کسی نفهمه
نه با بیرحمی و نه صریحا
یه جوری که کسی نفهمه
...
ازین کودک بیپناهی که در من نفس میکشه متنفرم، ازین موجودی که گاهی انقدر وجود نداره که خودش باشه که از خوب نبودن میترسه
از دیدن آدمهای جدید
ازین کودک بیپناهی که در من نفس میکشه متنفرم، ازین موجودی که گاهی انقدر وجود نداره که خودش باشه که از خوب نبودن میترسه
از دیدن آدمهای جدید
یا آدمهای صریح و رک
و از کسانی که جذب ظاهرش نمیشن
پ.ن. حال ما خوب است، ولی کافی نیست
پ.ن. حال ما خوب است، ولی کافی نیست
جدیدا هیچ غلط خاصی نمیکنیم
پ.ن. ۲ بخواهیم صادق باشیم، این ها همه در جهت جلب همدردی و توجه است
پ.ن. ۳ در حال بازسازی این مشکلاتیم، ویش می لاک