۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

سامثینگ این د وی

می‌بینم که نشسته روی چمن‌ها، لیوانِ کاغدیِ چای به دست و جزوه‌های درس پخش برچمن‌های پرپشت و نامرتب، تکیه داده بر درختِ نه‌چندان قدیمی و بزرگ حیاط، لیوان چای را تکان تکان می‌دهد و می‌چرخاند تا پرتوی نورِ زردِ جادوئی جابه‌جا شود و تا تهِ لیوان را روشن کند.
چایِ پررنگ را با دو قند می خورد و سعی می‌کند صفحه‌ی کتاب را گم نکند و متمرکز باقی بماند.
باریکه‌ی نوری از میان برگ‌های تازه‌ی درخت یک چشم و موهای بیرون زده از روسری‌ش را روشن کرده است.
What am I to do with all this silence?
نزدیک‌ترش می‌نشینم و سعی می‌کنم از پوستِ نفوذناپذیرِ گرم و نرمش بگذرم تا به آن هسته‌ی وجودی‌ای که زنده نگاهش می‌دارد دست بزنم.
شاید هسته‌ای وجود نداشته باشد، یا هسته‌ی زندگی سازش را کسی کَنده و باخود حمل می‌کند به سرزمین‌های آبی‌تری، شاید هم دربه در در خیابان‌های کدرِ از نورِ کورکننده‌ی خورشید می‌چرخد و دنبالِ ردی، بویی از هسته‌اش می‌گردد.

یا که مسیحِ نجات‌بخشی از میانِ ابرها بیرون خواهد آمد و دستش را خواهد گرفت و هر دو به آسمان خواهند رفت.

پ.ن. نگارنده هیچ ادعایی مبتنی بر جفنگ‌ نبودن نوشته‌هایش ندارد، اما معتقد است افراد باید داری حدِ نازلی از فهم و شعور باشند تا هر آنچه را که نمی‌فهمند، جفنگ نخوانند.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

جه خوب که میشه ناشناس نظر داد! اصولا نوشته های در ظاهر بی مفهوم، از جای خوبی از ذهن نویسنده میان بیرون، و اگه کسی بتونه پروسه مغزی نویسنده رو حداقل حس بکنه در اون نوشته، میتونه اونو حس کنه! در ضمن جفنگ در عمل وجود خارجی نداره (حداقل الآن ذهنم اینو تایید میکنه!)
پ.ن: نمیشه با نام مستعار نظر داد ولی بدون ایمیل؟!

shirin Zed گفت...

نه، نمی‌شه. فکر کنم قابلیتش وجود نداره این تو، باز پرس و جو می‌کنم خبر می‌دم.

shirin Zed گفت...

نداره. تهش امضا می‌تونی بذاری مثلا. :))

ناشناس گفت...

همچین کاری باید بکنم تا معلوم بشه من کدوم ناشناسم، همینجوری که نمیشه! امضا من: ناشناس شماره 3

ناشناس گفت...

البته حتی اگر نوشته ای به نظر جفنگ بیاد، این دلیل کافی برای بی اهمیت بودنش نیست. چون حتی همون نوشته به ظاهر جفنگ هم از ذهن کسی بیرون اومده و نشون دهنده بخشی افکار، شخصیت و ارزشهای اون فرده. این موضوع به خصوص زمانی اهمیت داره که دنبال شناختن اون فرد باشی.