۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

در شُل‌کردن

-تمام شُد.
به همین ادبیات.
این را سِند می‌کنم و پشتِ چشم‌هایم گرم می‌شود، هرچه تلاش می‌کنم که اینطور در ملاء عام اشک نریزم تصویرِ ساکت و بهت زده‌شان تارتر می‌شود.
راندِ دوم، جشنواره‌ی غذا، ساندویچ‌هایی خریدم که بهشان خلال دندان فرو کردند و توی خلال دندان هویج و خیار شبیه گل.
ازم عکس می‌گیرد در حالی که خندان گُل می‌خورم.
لِیتر
نشسته‌ایم حیاطِ  پُشتی، کلاه بافتنی‌م رو کشیدم روی چشمام. 
حسِ کسی‌رو دارم که سیل زندگی شو برده و زیرِ آوار ساخته‌های خودش گیر کرده، در محاصره آدم‌هایی که با کس‌شعر گفتن سعی می‌کنن دستمو بگیرن و منو بکشن بیرون-تا خفه نشدم-.
لیتر
درِ خانه باز می‌شود و کیفم را روی مبل می‌اندازم، انقدر شوخی می‌کنم که گندِ همه چی درمی‌آید، راندِ سومِ اشک و زاری.

تلاش می‌کنم که تیکه تیکه‌ی شخصیتمو از این‌ور و اون‌ور جمع کنم. انگار که دینامیت ترکیده باشه توی دستم.
گم و گور و غافل، حسی بسیار شبیه روزی که دستِ مادرمو ول کردم و اشک‌ریزان به دنبالِ رنگِ کرمِ مانتوش می‌گشتم.

لیتر
حسابِ اشک و زاری‌ها از دستم خارج می‌شه.

بالاخره شُل می‌کنم و لذت می‌برم ازین همه بگائی.

 پ.ن. آی دنت ریلی گیو ا شیت اباوت انی اپینینز.
پ.ن.۲ ادامه‌ی تهوع نیست.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

بهترین قسمتش خط جهارم

ناشناس گفت...

((تلاش می‌کنم که تیکه تیکه‌ی شخصیتمو از این‌ور و اون‌ور جمع کنم. انگار که دینامیت ترکیده باشه توی دستم.))

ناشناس گفت...

می خوابی و بی خواب می شن شاعرا
این لوسبازی های شاعرانه نیست
این بسته های قرص خالی شد. نخاب!
نزدیک این ویرونه داروخانه نیست