۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

در تهوع II

"د وان دت آی کنت استند"
ماشین بیشتر تکون می‌خوره و من محو چیزای بامزه‌ی فلزی چسبیده به در و دیوار پیکان کهنه، همراهش تکون می‌خورم.
راننده از بازشدن قفل در پشتی غر می زنه و خطاب به آخوندِ نشسته پشت سر من می‌گه:"عجب روزگاری شده ها." از کلیشه ای بودن فضا و حرف‌ها لذت می‌برم و لبخند به لب از خوشگل‌ترین ماشینی که تاحالا دیدم پیاده می‌شم، باد می‌خوره تو موهام و روسری‌مو تقریبا از سرم می‌کنه، در حالی که روسری‌مو به زور نگه می‌دارم کلید می‌ندازم و وارد فضای گه‌گرفته‌ی خونه می‌شم. نشسته پای لپتاپ، باز توی اون محیط تهوع‌آور وقت تلف‌کن چرت و پرت می‌نویسه.
طبعا تنها و نخستین واکنشم ریدن بهشه، جوری که نتونه تا چند روز بلند شه از جاش.
دلم به حال تار موی چسبیده به پیشونیش و پیرنِ مشکیِ خیس از عرقش می‌سوزه. انگار که ده هزار سال توی گرمای طاقت‌فرسا دنبال سراب دوئیده باشه و به آب نرسیده باشه. بوی تند عرق خونه رو گرفته، انگار که صد تا مرد حموم‌ندیده مدت‌ها تو سایه‌ش خوابیده باشن.
-گرمته؟
-آره، خیلی.
-چرا کولر روشن نکردی؟
-حوصله نداشتم.
-خاک تو سرِ نفهمت کنن. پاشو برو حموم، بویِ گُه خونه رو گرفته.
-باشه.
راه می‌افته که بره سمت حموم. باز دلم به حالش می‌سوزه.
-چقدر خری تو آخه، یه خورده آدمیت نشون بده از خودت، اَه، حال آدمو بهم می‌زنی.
که می‌شه کسی رو تحقیر کرد و باهاش موند. مثل حس علاقه به پوسته‌ی زخمی که هی انگولکش می‌کنی و بازم نمی‌کنیش چون از لمسش خوشت می‌آد.
می‌آد می‌شینه بغل دستم و می‌گه:"دانشگاه چطور بود؟"
با این فکر که چقدر نمی‌تونم تو چشماش نگاه کنم جواب می‌دم"مث همیشه، تخمی."
لبخند می‌زنه و پیرنشو می‌کنه می‌ندازه دم در حموم. یه لحظه چشمم به استخوان ترقوه‌ی بی‌نظیرش و مهره‌های بیرون زده ی کمرش می‌افته، نور قرمز-طلائی غروب روی پرز‌های کمرش، انگار که خطی از شمال تا جنوب.
سرمو برمی‌گردونم.

*تو بی کانتینیود

۱ نظر:

Stéphane گفت...

شاید اگه 2و3 سال پیش وبلاگتو کشف کرده بودم خیلی دقیق تر میخوندمش یا حداقل بهتر میتونستم درکش کنم. الآن خوندنشون باعث شد یاد احساسات از دست رفتم بیفتم، مرسی بابت وبلاگت نویسنده جان :)
پ.ن:‌ دوست داشتم زیر پست "در تغییر مسیر" کامنت بذارم ولی فک کنم اولین جایی بعد از اون که میشد کامنت گذاشت اینجا بود. کینگ کریمسونو هنوز همه بلد نشدن، کاش می‌شد باهم موزیک شیر کنیم ولی این روزا کسی خیلی حوصله‌ی این کارا رو نداره :)