۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

در خواص جسمی ۳- در مدح آن و ذم آن


مقدمه، با بکگراند sorrow از pink floyd خوانده شود، برای تاثیر بیشتر 
شکننده ترین و بدبخت ترین جسم
یک تصویر نیم رخ: تا حدی بیقواره، خسته و شکسته طور
من به نوشتن فکر میکنم
به اینکه  این آهنگی که انقدر داره خوش میگذره و این دوست اس ام اس دهنده ی کنده نشونده تمرکزمو بهم میزنن
به این فکر میکنم که چطور میشه آدمی زهری رو دوست داشته باشه
و به این فکر میکنم زندگی بی سو تفاهم، بی رودروایسی چقدر راحت تره، اینکه آدم حدود خودشو بشناسه و تنش و برخورد کمتری داشته باشه
کلا بد نیستم
ولی فکر میکنم این بد نبودن اینبار واقعیه
حس خوبی دارم نسبت به خودم
پذیرفتن واقعیت، منطقی قدم برداشتن هممم گرچه چیزایی رو از دست دادم
یک نمای نزدیک از دست ها: رگ های سبز بیرون زده، استخوان های ظریف، روشن شده از نور صفحه ی لپ تاپ و نور مهتاب تابیده ی از پنجره ی نیمه باز، استخوان های مچ
حقیقتا اعضای زیبایی هستن، بعد از چشم ها، زیباترین چیزهای انسانی هستن(و خیر، چیزهایی که شما می اندیشید در این طبقه بندی جای ندارند)
 دستی با ناخن های کوتاه،  لاک های نیم پاک شده 
نمای نزدیک: خطوط چهره، ابروهای پر شده، خط اخم/تعجب در حال شکل گیری، پیشانی پوسته پوسته مث سر بچه ها، چشمهای قرمز از بیخوابی، مژه ها و پلک هایی که هنوز اثر آرایش دارند
گردن، رتبه ی سوم در زیبایی ها، با نمای پایین تر آن، استخوان های ترقوه و شانه و بالاتر آن، زیر چانه و تقاطع آن با استخوان های فک 
.
اینکه شاید هرکسی زهر کس دیگری است، و پادزهر هارو قایم کرده اند 
اینکه این کافی نیست، هیچ کافی نیست
And there's dust in my eyes, that blinds my sight
And silence that speaks so much louder than words,
Of promises broken