۱۳۹۲ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

-Gave up my worries for "one" good thing-

اگر قرار باشه تقسیمی صورت بگیره، تقسیمش می‌کنیم به تکه‌تکه‌هایی از از احتمالاتِ بی‌شمار و انتخاب‌های بی‌شمار، اگر لحظه‌ای این انتخابُ نمی‌کردیم و اون یکی انتخابُ می‌کردیم چقدر مسیر عوض می‌شد؟ اینکه الان در این نقطه ایستادیم و خوشحالیم یا نه چقدر به تصمیمِ تعیین‌کننده‌ی اون روزمون برمی‌گرده؟ و این بحثِ طولانی و کلیشه‌ایِ اختیار و آزادی و جبر. اگر فقط، فقط به تمامِ احتمالاتِ ممکن فکر کنید، از تنوع‌شون و تعیین‌کنندگی تک‌تکشون مختون سوت می‌کشه. جدای بحث اینکه توی چه جای شگفت‌انگیزی زندگی می‌کنیم و بحث اینکه چقدر تخته‌هایی که روشون راه می‌ریم سست و لغزنده‌ن، اینکه چــــقـــدر می‌تونستیم آدمای دیگه‌ای باشیم و زندگی‌های دیگه‌ای داشته باشیم هولناکه. 
So many people so many dreams, any of which could be me
و اینجاست که بحث ترس و نگرانی سر بر می‌آره، در این بلبشوی اتفاقات و احتمالات و انتخابات، چقدر جای نگرانی و احتیاط و ترس هست یا اجازه داره که باشه؟
وتا کجا می‌شه که ریسک نکرد، واسه چی؟ چیزی غیر از توهمِ آینده‌ی تضمین‌‌شده‌ای که لزوماً خوش هم نیست، فقط به طرزِ آرامش‌بخشی مثل الان و پیش از الانه. و البته که هیچ تضمینی وجود نداره که تا ابد همین‌طور یکجور و آشنا و آرامش‌بخش بمونه.
شاید انتخاب‌هایی باشن که پشیمون باشیم ازشون، و شاید انتخاب‌هایی باشن که جایی برای جبران باقی نذارن برامون. اما چقدر مهمه؟ زندگی ۶۰ ۷۰ ساله‌تونو داشته باشین و این انتخابا و احتمالا.
و اینکه چقدر می‌ارزه که برای حفظِ  توهمِ آینده‌ی تضمین‌شده‌تون، دستتونو دور و عقب‌تر از خواسته‌هاتون نگه دارین؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

به یک معناادامه دادن زندگی ریسک کردنه ، حتی اگه صبح تا شب تو خونه بشینیم و کاری نکنیم باز هم آینده ای نا معلوم پیش رومونه و آینده مجموعه ای از امکانات رو برای انتخاب فراهم می کنه ، چیزی که ترسناکه انتخاب یکی از این امکاناته