۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

تکرار شونده در گوشم

تلویزیون ۲۱ اینچِ سونی، طوسیِ روشن، دستگاهِ پخشِ سی‌دی و رسیورِ ماهواره، صندلی‌های لهستانی که از پارکینگ پروانه خریده بودیم و میزِ دایره‌ای چوبی آن، موکتِ سبز سدری پر از خاک و تکه‌های چیپس و خاکسترِ سیگار وچیزهای دیگر. تشکِ پهنِ دونفره‌ی گلدارِ سفید-صورتی که از خانه‌ی مادرم آورده بودیم. پنجره‌ی بزرگِ کشیده شده تا زمین و پرده‌ی حریرِ سفیدش و گلدان‌های سبزِ تکیه داده به پنجره که از تکان خوردنِ پرده جلوگیری می‌کرد.
آشپزخانه، یخچالِ کوچکِ سفیدِ امرسان، نوشته‌ها و عکس‌هایی که با آهنربا چسبانده‌ بودیم به آن -فردا صبح بیدارم کن، باید برم بانک. :* یا ۵ تومن از کیفت برداشتم، پول خُرد نداشتم. یا سمنوی سوغاتِ مادرت یادت نره.- کارتِ بوف و کبابی نگین، یه عکس از من که به پهنای صورتم می‌خندم. کنارش، گاز و ظرفشویی و تلِ ظرف‌های نشسته‌، کنارش آب‌گرم‌کنِ فسقلیِ همیشه خراب و تصویرِ محو و پررنگ شونده به تناوب او که غر می‌زند و آن را دستکاری می‌کند، کابینت‌های سفیدِ چرکِ خالی از ظرف و بوی همیشگیِ سیر و پیاز و نم.
خارج از آشپزخانه، حمام و توالت. تنها جایی که از خانه که دوستش داشتیم. کاشی‌های آبی-سفیدِ ریز، قفسه‌های شیشه‌ای که جایِ مسواک و صابون و شامپو بود، توالت فرنگیِ سفیدرنگ و شلنگِ کنارش که پلاستیک رویش پوسیده بود، جا دستمالیِ همیشه خالی، پرده ی آبیِ جدا کننده‌ی حمام و توالت. آینه‌ای با حاشیه‌ی آبی و پر از لک، تنها آینه‌ی خانه و روشوئی آن، وانِ  کوچکِ سفید و دوشِ متحرکِ بالایش. لیف و شانه‌ی سبز من و لیفِ سفیدِ تو. 
خارج از حمام، در همان راهرو
تنها اتاقِ خانه. موکتِ خاکستری و دیوار‌های سفید، پوشیده شده با کتاب‌های من و کاغذهای نقاشیِ او، بومِ خالیِ نقاشی، کمدِ قدیمی که درِ آن تَرَک برداشته، لباس‌های آویزان و لباس‌های تا شده، یک چمدان و دو کوله‌ی کوهنوردی. چند تشک و لهاف اضافی و دو حوله‌ی بزرگ سفید. یک میزِ عسلی که عودِ نیم سوخته‌ای روی آن دود می‌کند.
و تصویرِ من و او که با کلید در را باز می‌کنیم و واردِ خانه نشده از خنده روی زمین، جلوی در ولو می‌شویم.
و من که آن لحظه نشسته بودم و با چشمان بسته و تنها به واسطه‌ی چک چکِ آبِ شیر ظرفشوئی و خش خشِ جاروی رفتگرِ خیابان و آوازِ پرنده‌های سر صبح همه‌ی این‌ها را می‌دیدم و او به آرامی نفس می‌کشید و نفسِ گرمش- دم ۱ ۲ ۳ بازدم۱ ۲ ۳ دم ۱ ۲ ۳ بازدم...- گردنم را قلقلک می‌داد.
*تو بی کانتینیود

۲ نظر:

نیما گفت...

کارت می پسندم...در ضمن استفادت از ضمیر دوم شخص هم حرکت خوبیه ...نمی دونم کلا بیشتر فضاسازی کار میکنی یا بخشای فضاسازیت رو بیشتر پست می کنی اینجا...به هر حال به نظرم تو این زمینه به جاهای خوبی رسیدی

ناشناس گفت...

واقعاعالی بود!