۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

باید ها

باید ها

by Shirin Zed on Saturday, January 21, 2012 at 12:58am
من الان فکر میکنم خانواده را باید حذف کرد
دوست را باید حذف کرد
باید با نفرت بود
باید قتل عام...نسل کشی کرد
باید خشم کشی کرد
باید احساس را کشت و با نفرت وقدرت و بی رحمی کشت
باید بی رحمانه کشت
باید هانیبال٬کالیگولا بود
درد زیادی زیاد است
درد ی که درد هم نیست حتی
باید به اخلاق٬عفت٬به عشق و علاقه پشت کرد
درد را باید کشت
اگر نه
دستگاه احساس درد را باید کشت
باید ادبیات را کشت
باید نا امیدی را کشت
باید کشت
باید کشت
باید...
خود را حتی ....شاید

پ.ن. نوشته شده در حال بسیار بد
.نویسنده نمیداند که باید به الان عمل کند یا آنچه عاقلانه ست
نویسنده هیچ حال خوشی ندارد

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

صبح سیاه

آنها فقط حقیقت های غلو شده ای هستندکه در کلام زشت و منزجر کننده جلوه میکنند
حقیقت بودنشان مسجل است٬به زشتی آنها هم عادت میکنیم
*
خدا نقطه ی آخر نا امیدی است
وقتی با جست و جو در پنهان ترین زوای ذهنت هم به پاسخ نمیرسی
ناتوانی مغز ریزت را در برابر هستی میبینی
به او
نقطه ی پرگار هستی
به واحد قهار میرسی
هیچ نبردی نیست که درآن بر او پیروز شوی
و این ایمان مقطعی و کذایی
زیبا که نیست
آلوده به شرک پیشین و لا شک پسین
و از سر خواری و ناتوانیست
پای فطرت و عقل و این قبیل شراور(جمع مکسر شر و ور)هم به آن نمیرسد
*
حقیقت نفرت و بدی و کینه و نیست
نادانی و حماقت است
ما با معده مان فکر میکنیم
درگیر جنگی که هیچ کس در آن مقصر نیست و همه به نوعی در آن دست دارند
هیچ برنده ای وجود ندارد و همه بازنده اند
و طرف ما در این جنگ بی پایان خود و خون و رگ و ریشه ماست
دروغ چرا؟
ما بدبختیم
*
پایان شب سیه سپید است
باشه! همیشه همینطور بوده است
اما
پشت صبح سپید یک هیچ بزرگ است