۱۳۹۳ خرداد ۲۴, شنبه

فالو یور فاکین دریمز


"We're trapped in the belly of this horrible machine, and the machine is bleeding to death"

بیشتر وقتا، فکر می‌کنم افتادم تو تله، تو تله‌ی زندگی کردن با قوانین دیگران و به شیوه‌ی دیگران، و وقتی که بهش بیشتر فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که چقدر من، چقدر همه‌مون به همین دام، به تمام بنداش وابسته‌ایم، چقدر ته دلمون به این نخا مدیونیم.  ما فکر می‌کنیم، بدون بسته شدن به بندای این دام، هیچی نیستیم و سعی می‌کنیم از زندانی بودن، یه معنایی بسازیم. همه‌مون یه جوری یاد می‌گیریم وسط همین تله زندگی کنیم و یه جوری اعتماد به نفس و خوشبختی و غرورمونو تامین کنیم. کسایی که خارج از این قاعده‌ها زندگی کنن، به طرق مختلف، به انزوا و حاشیه کشیده می‌شن و راستشو بخواین، نه من خیلی خارج از قواعدم، نه شما. یعنی، جدای اینکه یاد می‌گیریم تسلیم شدن و ساکت بودن آسون‌تره، فرار از تصمیم گرفتن هم به مراتب راحت‌تره. اینکه عقیده‌های آدمایی که گنده‌ترن رو بی‌چون و چرا بپذیریم، خیلی سریع‌تر از اینه که فرصت کنیم عقیده‌های خودمونو انتخاب کنیم و خیلی وقتا‌ هم تا آخرعمرمون نمی‌فهمیم که چقدر بازیچه‌ی سایه‌ی گذشتگان و ناشناسای شجاع‌تر از خودمون بودیم.
...
همچنین، به این فکر می‌کنم که دقیقاً چطور می‌شه که آدم از آرزوها و رویاهاش دست می‌کشه، همین که از یه عالمه نفر آدمو فقط یکی دو نفر خیلی باد می‌کنن و ماندگار می‌شن. آدم راه مطمئن‌تر و سریع‌ترِ رسیدن به آرامشُ انتخاب می‌کنه و خیلی راحت همه چی یادش می‌ره. و البته، یه عده احمق همیشه وجود دارن یه شکل‌های ناز و خوشگل‌موشگل مسخره، به دیگران بگن: 
Follow your dreams
و همه لبخند بزنن و به گشت زدن تو اینترنت ادامه بدن.
دنبال رویا‌ها رفتن، اصلا خوشگل موشگل و ناز و صورتی و پروانه‌ای نیست.