۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

در تزلزل دار فانی، این عروس هزار داماد

-مشکلی که من با احترام گذاشتن به عقاید دیگران دارم، اینه که فک می‌کنم راه درست "این" است و جز این نیست. چجوری می‌شه که جز این باشه؟
-نه! من میگم که من نمی‌دونم راه درست چیه. ولی صد در صد مطمئنم که "این"ی که اینا می‌گن نیست.
با موسیقی بکگراند باکت‌هد-حیاط پشتی دانشکده
نقل به مضمون
..
اون لحظه ای که می‌گی:کون لقشون، دقیقا همون لحظه 

۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

اعترافات: یس، وی هو گات سام دوشواری

من یه مشکلی دارم، که تا یه حدی از دلخوری رو در خود ذخیره می‌کنم، تا یه حد مشخصی با یه مرز دقیقی، در تمام این مدت هم هیچ بروز خارجی ای دیده نمی‌شه.
حتی وقتی که مرز رد می‌شه، دلیل اصلی رو نمی‌گم چون ازش خجالت می‌کشم 
با این حال فرد یا افراد دلخور کننده رو حذف می‌کنم
نه با بی‌رحمی و نه صریحا
یه جوری که کسی نفهمه
...
ازین کودک بی‌پناهی که در من نفس می‌کشه متنفرم، ازین موجودی که گاهی انقدر وجود نداره که خودش باشه که از خوب نبودن می‌ترسه
از دیدن آدم‌های جدید
یا آدم‌های صریح و رک
و از کسانی که جذب ظاهرش نمی‌شن

پ.ن. حال ما خوب است، ولی کافی نیست
جدیدا هیچ غلط خاصی نمی‌کنیم

پ.ن. ۲ بخواهیم صادق باشیم، این ها همه در جهت جلب همدردی و توجه است
پ.ن. ۳ در حال بازسازی این مشکلاتیم، ویش می لاک

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

در دور شدن

گاهی باید دور شد
و حتی از بیرون هم نگاه نکرد
باید دور شد، در خود مچاله شد
و نیگا نکرد
باید سعی کنیم آدم های بهتری باشیم
آدم ها رو ول کنیم، تو جزیره خودمون با آدمایی که میخوایم معاشرت کنیم
تمام قضاوت‌ها شون هم به درک

باید دور شد، نه با رویکرد این‌که آدما عنن، با رویکرد اینکه بیخیال!
باید دامنمونو از کثافات بکشیم بیرون
چیز های بهتری در دورتر هست


پ.ن. گیر کار مفیدیم، گیر بی‌تمرکزی
پ.ن. ۲ شر و ور مینویسیم، اما آگاهانه