۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

وانچه!

وانچه ما با دروغ و دعوا و حرف مفت نتوانستیم انجام دهیم،یک تکه آهن لعنتی،به سادگی توانست انجام دهد
و باید گفت که جواب هم داد
پ.ن.در دلتنگی بسیار نفس میکشیم
پ.ن.باید گفت که
اه یادم رفت!

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

وقتی تویی و فکر شاشیدن به این دنیا!

در واقع حقیقت این است که شاشیدن به دنیا هم چیزی را عوض نمیکند
وقتی که همه چیز توده ای درهم از چیزهاییست که نمیفهمیشان،وقتی هرکس به نوعی انتقام زندگی از دست رفته ش را از تو-چه دخترش باشی،چه بدبختی که بعد از عمری امده ست در  بهشت ننه ها حال کند -میگیرد.
وقتی به معنای واقعی کلمه،درک میکنی که هیچ راهی وجود ندارد و تو بر سرکوچکترین مسئله های هستی،مسخره ترین مشکلات عالم، مثل خر توی گل مانده ای خواهی فهمید که شاشیدن به این دنیای کثافت هم چیزی عوض نمیکند
حتی اگر بروی وسط میدان ونک ،شلوارت را پایین بکشی و رسما اعلام کنی که ازین دنیا دست کشیده ای،که انرا در حد سنگ توالت میدانی،حتی اگر مرگ بر دیکتاتور هم سر دهی و مشتت را اینور واونور حواله دهی
تهش زرتی کشته میشوی
و چهارتا سایت درپیت،میگویند دختر 18 ساله در میدان ونک بر دنیا شاشید و فریاد زد "مرگ بر دیکتاتور" این دختر شجاع،فلان نام داشت
تو حکما مرده ای و نمیتوانی بگویی:مرتیکه(زنیکه) احمق شجاعت کدام بود،مگر شاشیدن شجاعت میخواهد؟
و البته مسلم است که کل زندگیت،به فلان دیکتاتور هم نیست
اصلا دیکتاتور کجا بود؟ چی میگفتم؟

به هرحال،ایستاده که نمیتوانی بشاشی!

پ.ن بابت بی ادبی شرمنده!